به همان تعدادی که هیپنوتیزم کننده در دنیا وجود دارد ، روشهای مختلفی برای هیپنوتیزم کردن افراد نیز وجود دارد.
معمولا بهترین هیپنوتیزم کنندگان با چندین روش برای کمک به مراجعان و به خلسه بردن آنها ، چندین روش برای ارائه القائات و نیز چندین روش مختلف برای پیدا کردن القائات مناسب آشنا هستند. دراین جا قصد داریم تا با هم به یک جلسه هیپنوتیزم رفته و به مکالماتی که در آن می گذرد گوش دهیم. به مراجعان نگاهی بیاندازیم تا شما شاهد عملها و عکس العملهایی باشید که در فرایند یکی از جلسات ابتدایی القا و درمان هیپنوتیزمی رخ می دهد.
در جلسه هیپنوتیزم
"جودی" روبروی من، روی صندلی راحتی نشسته است. با هم گپ کوچکی می زنیم و بعد از او علت حضورش را سوال می کنم؟
جودی: هیچ کدام از راهای دیگر موثر نبوده اند . فیزیو تراپ من عقیده دارد که شاید شما بتوانید به من کمک کنید. من عمل جراحی زانو داشتم. بعد از عمل نمی توانستم از پله بالا بروم. حالا که زانوی من معالجه شده است، بر اساس عکسهای رادیولوژی، باید بتوانم از پله ها بالا بروم، اما هر بار که می خواهم این کار را انجام بدهم زانویم خشک می شود و نمی توانم آن را حرکت دهم.
_ جدا متاسفم! خوب، بد نیست قبل از شروع کار، با فیزیوتراپ و دکتر ارتوپد شما مشورتی بکنیم.
دکتر ارتوپد جودی اطلاعات با ارزشی را در اختیار من گذاشت. فیزیوتراپ او می گوید، جودی باید یاد بگیرد که زانوی مصدومش را به موقع خم کند.
پس از مشورت با پزشکان جودی، به کمک خود او سه جمله را که دقیقا مشخص می کند زانوی او چه کاری را باید انجام بدهد، یادداشت می کنیم. درباره زندگی، خانواده، سطح فعالیتهای او پیش از جراحی و تصمیمات او درباره آینده حرف می زنیم. او کمی عصبی به نظر می رسد . بنابراین در مورد موضوعاتی حرف می زنیم که صحبت کردن از آنها برای او آسانتر است. مثلا درباره خانه جدیدی که به تازگی خریده اند یا وضعیت پسرش در مدرسه ابتدایی. سعی می کنم از موضوعاتی که او را آشفته می کند پرهیز کنم. مثلا درباره همسرش یا درباره ناتوانی اش در اسکیت بازی کردن حرفی نمی زنم. او نیامده که نصیحت بشنود. در عرض 10 دقیقه آرامتر می شود و من کار با او را شروع می کنم.
_ می دانم که در مورد هیپنوتیزم کنجکاو هستی. پس در مورد نحوه عملکرد آن توضیح می دهم و آنچه را که می توانی انتظار داشته باشی، به تو یادآوری می کنم .لطفا هر وقت سوالی در مورد توضیحات من داشتی بپرس. (با اینکه احساس می کنم او پس از صحبت کردن درباره هیپنوتیزم کمی مضطرب و هراسان شده است، به جای اینکه بگویم " وحشت زده" از لغت کنجکاو استفاده می کنم تا احساسات جودی را درجهت مثبت تری سوق دهم. )
پس از دادن اطلاعات لازم به جودی و پاسخ به پرسشهایش، به نظر می رسد که او آرام گرفته است و روی صندلی به عقب تکیه می دهد. من نیزمثل آینه او همان حرکت را انجام می دهم تا بتوانم ارتباط بهتر غیر کلامی با او برقرارکنم .در دقائق بعد کم کم جودی را آماده می کنم و او را در وضعیتی که تلقین پذیری درآن آسانتر است، قرار می دهم تا به زودی وارد یک خلسه شیرین و لذت بخش هیپنوتیزمی شود.
شما چگونه به خلسه می روید
جودی را آماده می کنم تا وقتی که کلمه جالب توجه را بشنود، هشیار شود. به او می گویم تا با انجام یک کارساده، یعنی خیره شدن به یک شئ خاص، همه چیز خیلی راحت پیش خواهد رفت و با استفاده از کلمه "ما" به اوخاطر نشان می کنم که من و او باهم و برای هدف مشترکی تلاش می کنیم و این عین واقعیت نیز هست.چراکه عملا قرار است ما با هم هیپنوتیزم را تجربه و تمرین کنیم نه اینکه من او را هیپنوتیزم کنم.
حالا با صدای ملایمی با جودی صحبت می کنم و اطلاعاتی را که با هم بررسی کرده ایم، برای او توضیح می دهم:
او به هنگام هیپنوتیزم تحت اختیار خودش است!
امکان ندارد که او در خلسه بماند!
و مهمتر از همه اینکه ذهن او می تواند بدنش را کنترل کند!
و اینطور ادامه می دهم که: هیپنوتیزم تجربه جالبی است، کافی است چیزی را پیدا کنید و به آن خیره شوید. بعد می توانید به آرامی کار را شروع کنید. بعضی افراد به دستگیره در یا کمد خیره می شوند.
سپس به او القائاتی می دهم مبنی بر اینکه بدنش را سست و ذهنش راآرام کند. در مورد لختی عضلاتش هم صحبت می کنم. چندین بار کلمات آرام بخش را تکرار می کنم. هر بار لحن صدایم را عوض می کنم و کمی آرامتر سخن می گویم. به او دستور نمی دهم که آرام باشد، در عوض القائات را در بطن جمله ها به او منتقل می کنم .
برخی از جملاتی که من معمولا در جلسات از آنها استفاده می کنم ، چنین هستند:
اگر آرام باشی، احساس خوبی خواهی داشت.( بیان جمله شرطی)
تا به حال دقت کرده ای که اقیانوس چه آرامشی دارد. از پنجره اتاق من، منظره اقیانوس کاملا پیداست. (استفاده از قانون توجه نا متمرکز)
بعضی از افراد وقتی به اقیانوس نگاه می کنند، آرام می شوند.( استفاده از قابلیت تعمیم پذیری ذهن)
خوش حالم که زنگ تلفن در اتاق انتظار قطع شد. وقتی همه چیز آرام است چه حس خوبی به ما دست می دهد.(utilization)
متوجه می شوم که تنفس جودی نا منظم شده است. شاید در اثر اولین تجربه باشد.بنابراین به او یادآوری می کنم که اگر مایل است تنفس خود را آرام کند. به او می گویم که بسیاری از افراد، حین هیپنوتیزم در بدنشان، به خصوص در دستها و پاهایشان احساس رخوت و رهایی می کنند.
از او می پرسم:
_ بگو ببینم اول دستهایت سنگین تر می شود یا پاهایت؟
این جمله اصطلاحا نوعی مقدمه چینی است. مقدمه چینی روشی است برای سوق دادن مراجعان از حالت هشیاری عادی به حالت خلسه. ترکیب صدای یکنواخت من، خیره شدن او به یک نقطه و القائات آرام بخش، هیپنوتیزم ایجاد می کند.شبیه حالتی که در هنگام رانندگی های یکنواخت جاده ای تجربه می کنیم و برای مغز حالت تازه ای به حساب نمی آید.
جودی کاملا" روی دستگیره در متمرکز شده است. بدون حرکت، خیره خیره نگاه می کند. پلک می زند، من هم مانند او پلک می زنم و در همان حال با او صحبت می کنم. او با دقت به حرفهای من گوش می دهد. در اینجا به او یادآوری می کنم که در پی انجام کاری هستیم که برای او بسیار سودمند است. بعد می گویم:
_ لطفا هر وقت آماده هستی چشمانت را ببند.
چشمان جودی حدود 30 ثانیه بعد بسته می شود. اکنون تا اندازه ای هیپنوتیزم شده است. می توانم مرحله بعدی جلسه را که دادن تلقیناتی در مورد بهبود زانوی اوست، آغاز کنم. با وجود این، قصد دارم که هیپنوتیزم او را عمیق تر کنم. عمیق تر شدن هیپنوتیزم پیامد های زیر را در برخواهد داشت:
1. افزایش امکان پذیرش در ضمیر ناخودآگاه جودی، برای جملاتی که باید به او تلقین شود،.
2. آماده کردن او برای پذیرش و درک هیپنوتیزم به صورت تجربه ای لذت بخش.
3. آماده کردن او برای آنکه مدت طولانی تری در خلسه بماند.
ماندن در خلسه
یکی از راه های فرو بردن افراد به خلسه عمیق ، استفاده از تصویر یک پلکان است. از آنجایی که بالا رفتن از پله کان بخشی از مشکل جودی را تشکیل می دهد، آن ر ابه عنوان وسیله ایجاد خلسه به کار خواهم برد.
_ لطفا پله کانی را تصور کن. ممکن است آن را در خیالت بسازی یا آن را در یک کتاب دیده باشی. شاید کهنه و شکننده و در فضای باز باشد و شاید در خانه خودت باشد. خودت را روی پله پایین تصور کن . سرت رابلند کن ( 20 ثانیه طول می کشد تا او سرش را بلند کند.چشمان او بسته و تنفسش کاملا راحت و آرام است)
لطفا" خودت را ببین که داری آرام آرام از پله ها بالا می روی. با هر قدمی که بر می داری بیشتر و بیشتر به حالت هیپنوتیزم فرو می روی . وقتی به بالای پله کان برسی ، کاملا هیپنوتیزم شده ای و آماده پذیرش تلقیناتی هستی که با هم درباره آن صحبت کردیم و تو می دانی که این القائات برای بهبود وضع سلامت و زندگی خود توست. حالا لطفا آرام بالا برو. ما به اندازه کافی وقت داریم. فقط وقتی به بالای پله ها رسیدی سرت را تکان بده.
جودی در ذهن خودش در حال بالا رفتن از پله کان است. بالحن آرام و صدایی کشدار جملات زیررا تکرار می کنم .
_ تو بهآرامشی عمیق فرو می روی ... بیشترو بیشتر ... بیشتر و بیشتر ...
وقتی او سر خود را تکان داد، از روی نوشته ای که قبلا با هم تنظیم کرده ایم، برایش می خوانم. با لحنی بسیار آرام و واضح. پس از هر کلمه اندکی مکث می کنم. بعد از او می خواهم که یک پله پایین بیاید. او اخم کرده و در حالت خلسه ناله می کند. جمله ها را تکرار می کنم و نحوه خم کردن زانو را به او گوشزد می کنم. از او می خواهم که این کارها را به آرامی انجام دهد و آن را در ذهنش تکرار کند و هنگامی که حس کرد در این حرکت مهارت لازم را پیدا کرده سر خود را تکان بدهد. برای جودی این کار 3حدود دقیقه زمان می برد.
_ آفرین! خیلی خوب است. از عهده اش بر آمدید. تبریک می گویم. هر پله ای که پایین می آیید، از پله قبلی برای شما آسانتر است.من احساس می کنم که خیلی زود پله ها را پایین می آیید.
بیرون آمدن از خلسه
جودی خوب تلاش کرد و حالا می خواهم او را از حالت هیپنوتیزم به حالت عادی بر می گردانم.
_ خوب برای امروز کافی است. لطفا خودت رادر حال پایین آمدن از پله ها تصور کن. حالا از هر پله ای که پایین می آیی، عمق خلسه تو کمتر می شود. وقتی به پایین پله ها برسی هیپنوتیزم تو تمام شده است و ذهن و بدنت آماده است تا به حالت عادی بر گردد.
عجله نکن. وقت زیادی داری. در آرامش از پله ها پایین بیا. آنچه امروز انجام دادیم در ذهن تو باقی خواهد ماند. هر وقت نیاز داشتی سخنان مرا بشنوی، آنها را در ذهنت جستجو کن . هرگاه صدای مرا از خودم، تلفن یا نوار کاستت شنیدی ، فورا همان احساسی را خواهی داشت که الان داری. حالا اگر آماده ای چشمانت را باز کن و به حالت عادی خود برگرد.
حدود 3 دقیقه منتظر می مانم. اتاق آن قدر ساکت است که انگار هیچ کسی اینجا نیست. جودی شروع به بی قراری می کند. در حالی که هنوز چشمانش بسته هستند، پاهایش را حرکت می دهد و آنها را دراز می کند. بعد دستهایش را باز و بسته می کند. چشمان او هنوز بسته هستند.
_ خودت می دانی چه وقت چشمهایت را باز کنی.
جودی چشمانش را باز می کند. کمی گیج و خواب آلوده به نظر می رسد.به خاطر فعالیت بیشتر اعصاب پاراسمپاتیک که مسئول برقراری و ایجاد آرامش در بدن انسان هستند،چشمانش کمی سرخ شده اند. اما لبخند می زند. چیزی نمی گوید و قیافه اش راضی به نظر می رسد.
_ امیدوارم که لذت برده باشی، لطفا هفته بعد به من تلفن بزن و مرا از وضعیت خودت در بالا و پایین رفتن از پله ها با خبر کن. انتظار دارم ، بتوانی بدون هیچ مشکلی این کار را انجام بدهی. پس فعلا نیازی به قرار ملاقات مجدد نیست.
جودی هیچ تلاشی برای بر خواستن نمی کند. او چنان سر خوش و آرام در اتاق من نشسته است که انگار در اتاق انتظار نشسته و با منشی من گپ می زند.
به جودی می گویم که بیشتر افراد حین تجربه هیپنوتیزم، احساس آرامش زیادی می کنند و می خواهند این تجربه را تکرار کنند.با وجود این اضافه می کنم که لازم است اتاق را ترک کند. به او پیشنهاد می کنم حدود ده دقیقه در اتاق انتظار استراحت کند تا سستی و گیجی اش از بین برود. جودی با بی بی میلی اتاق را ترک می کند. بعد از دو هفته با من تماس می گیرد و خبر می دهد که پایش به حالت عادی برگشته است.