هیپنوتیزم

وبسایت انجمن هیپنوتراپیست های بدون مرز( تاسیس ۱۳۸۷) " اینستاگرام: Hypnoplus "

هیپنوتیزم

وبسایت انجمن هیپنوتراپیست های بدون مرز( تاسیس ۱۳۸۷) " اینستاگرام: Hypnoplus "

میل جنسی و هیپنوتیزم

اربتاط میل و روابط جنسی با هیپنوتیزم

امروز می خواهیم در مورد هیپنوتیزم و روابط جنسی صحبت کنیم. برای آنکه بتوانیم ارتباط این دو موضوع را به خوبی روشن کنیم پسندیده است ابتدا ارتباطات جنسی را کمی مبسوط بررسی نماییم.

از نظر من شما با هر سن و هر تحصیلات و شخصیتی که باشید این مقاله می تواند یکی از بزرگترین درسهای زندگیتان باشد و شاید مفیدترین آنها. با این حال بر خلاف مقالات قبلی احساس می کنم این مقاله را همه شما به تنهایی می خوانید چون اصولا از صحبت درمورد این رابطه خجالت می کشیم و خجالت طبیعتا اولین احساسی است که  اغلب ما نسبت به این موضوع  از خود بروز می دهیم و البته این نکته خوبی برای شروع مقاله است.

  

 

1- احساس آغازین، خجالت

ازهمین حسی که دارید شروع کنیم. بیایید ببینیم این حس از کجا ناشی می شود؟ از نظر روانشناسی خجالت احساسی است که ما در هنگام رسوایی نقاط ضعف مان ازخود بروز می دهیم.

اگر ریشه یابی کنیم متوجه می شویم این احساس را از ابتدای کودکی با خود داشته ایم از کودکی به ما آموخته اند که این احساس را داشته باشیم. به ما گفته اند قسمتی از بدن ما  منطقه ممنوعه و شرم آور است و باید بخاطر آن خجالت بکشیم و ما نیز اینطور کرده ایم و خجالت کشیده ایم. کمی بزرگتر که شدیم گفتند که در مورد این موضوع با کسی صحبت نکنیم چون یک بچه خوب در این باره صحبت نمی کند، وقتی به  بلوغ رسیدیم  گفتند که میل جنسی یک میل پست است و باید شدیدا آنرا کنترل کنیم  و بعد هم تا آخر عمر نباید در موردش با کسی صحبت کنیم چون واقعا از ادب به دور است که یک انسان متشخص درباره این موضوع صحبت کند. چه بسا دربعضی از خانواده ها حتی همسران به حرمت هم در این مورد صحبت نمی کنند! دشمنی انسان با این رابطه آنقدر پیش رفته که تمام الفاض رکیک خود را از این رابطه می سازد و این قسمتی از فرهنگ است و تنها هم متعلق به کشور یا منطقه ما نیست یک فرهنگ جهانی است و جدید هم نیست هزاران سال است که به همین ترتیب تربیت شده ایم و به همین ترتیب هم رشد یافته ایم. خوب انسان با همه پست بینی این رابطه هرگز راه حلی برای از بین بردن آن پیدا نکرده و تمام مشکلات مربوط به این رابطه نیز  ناشی از تعارضهایی است که هرکسی در زندگی خود در این رابطه می بیند.

وقتی بچه آگاه می شود که پدر و مادر خود به این علت "همسر" خطاب می شوند که با هم چنین رابطه ای دارند یا وقتی متوجه می شود تولدش در جهان مدیون این ارتباط  بین والدینش بوده چه احساسی پیدا می کند؟ آیا حق ندارد از پدر و مادر خود متنفر باشد و آنها را ریاکار بداند؟ یا از تولدش به این گونه متاسف باشد و گاهی آرزو کند که کاش بگونه ای دیگر به دنیا می آمد؟

وقتی این بچه مودب، کمی بزرگتر می شود و می بیند که تمام اشعار و ادبیات و ترانه ها از همین کشش بین دو جنس مخالف صحبت می کنند و یا وقتی در جمع بزرگان می بیند که همه  بحث ها حول این محور می گردد و همه آدمهای مودب جهت های اصلی زندگی خود را از روی همین موضوع هماهنگ می کنند چه احساسی پیدا می کند؟ آیا چیزی جز تزویر و دورنگی از جامعه و فریب خوردگی خودش؟ وقتی دیگران کشش به سمت این ارتباط را گوهر آفرینش و عشق می نامند و خودش این ارتباط را  مایه شرم می داند چه حسی پیدا می کند؟  

این تعارضها ما را به کجا می برند؟

وقتی به نوجوانان می گوییم این غریضه پست را باید هچون خوک وحشی سرکوب کند ولی به او راه کنترل را نمی آموزیم چه می شود؟

غیر از این است که روح آنها را جنگجو بار آورده و آنان حتی شبها هم از ترس "خشم شب دشمن" با لباس رزم می خوابند؟

چرا وقتی نوجوانی به  فضای مجازی اینترنت سرک می کشد خانواده آشنا با اینترنت هر لحظه نگران و چشم انتظارند که فرزند نوجوانشان از این "میدان مین" صحیح و سالم بازگردد؟

چند لحظه به مرد یا زن عقیمی فکر کنید که خانه خود را پر ازعروسک کرده اند و حاضرند نیمی از عمر خود را بدهند تا بچه دار شوند و گاه با همین حسرت از دنیا می روند...

وقتی ما به فرزندان خود مبارزه و سرکوب این میل درونی را سفارش می کنیم چه پاداشی برای آنها در نظر گرفته ایم؟

آیا می دانید ناتوانی جنسی پاداش نوجوانانی است که توانسته اند به خوبی این نیرو را در خود سرکوب کنند؟ آیا شما به عنوان پدر و مادر واقعا آرزو می کنید فرزندانتان عقیم یا سرد مزاج شوند؟ یا شما هم دراین تعارض گیر افتاده اید؟!

با اینکه در کشور ما درصد چشمگیری از مردان از این عارضه رنج می برند و همسرانشان نیز قربانی یک تربیت موثر شده اند اما خوشبختانه درصد بالاتری از نوجوان نمی توانند این میل را در خود سرکوب کنند، اما چه بر سر آنها می آید؟ 

عموم  بچه ها  دوست دارند "بچه خوبی" باشند و در  نوجوانی  قصد دارند زهد و تقوی پیشه کنند ولی راهی پیش روی آنان است که نه خود تجربه ای در این زمینه دارند و نه حق دارند دراین خصوص با کسی صحبت کنند پس باید الهاماتی به ایشان شود تا راه کنترل صحیح را بدانند و یا باید مادام العمر از این خطر که همواره در کمین آنهاست فرار کنند. اما آیا می دانید این فرار دام بزرگتری از روبرویی با این معضل پیش پای آنها پهن کرده است؟

 

یک مثال ساده 

همین دیروز بر حسب اتفاق در تاکسی کنار دختر نوجوانی نشسته بودم که کمی بی تاب به نظر می رسید. وقتی درحال او دقت کردم متوجه شدم از مبداء حرکت تمام تلاشش این است که دست و پایش به منِ (نامحرم) نخورد و لمسی صورت نگیرد ولی نمیدانست که از همان لحظه ابتدا دستش در چشم روح من و روانش در لمس کامل با نامحرم بوده و این  تحریک کننده تراز لمس جسمانی استکیف سنگینی که روی پایم ایجاد مزاحمت کرده بود را بین خودم و او قرار دادم و دخترک نفس راحتی کشید و این نفس راحت نوعی تشکر او از کیفی بود که بزرگواری  کرده و جنگ بین  دخترک و روحش را به پایان رسانده بود.  چیزی که از صمیم قلب  آرزو کردم این بود که روزی  همه بدانند که این نیروی درونی هم اگر مانند کیف من در جایگاه مناسبی در اندیشه اش قرار بگیرد یک نیروی مزاحم نیست بلکه یک نیروی بزرگوار است که می تواند مایه تعالی و یک صلح دائمی با روحش را فراهم کند.

 

2- ادامه راه با سرکوب

"امیل کوئه" هیپنوتیزور معروف فرانسوی سالها پیش قانونی را در روانشناسی ثبت کرده که در فیلم "راز" نیز کمی با این قانون آشنا شدیم. این قانون (تاثیر معکوس) نام دارد و نشان می دهد بسیاری از تلاشهایی که ما در زندگی می کنیم و نتیجه نمی گیریم بخاطر افتادن در مسیر اجرای این قانون است. چرا که با تصویر ذهنی منفی سنگ بنای یک تلاش که نتیجه معکوس می دهد را گذاشته ایم.

"امیل کوئه" می گوید اگر شما در حال یاد گرفتن دوچرخه سواری در یک جاده عریض باشید و در کنار جاده سخره بزرگی ببیند حتما با آن برخود می کنید یا احتمالا قبل از رسیدن به آن زمین می خورید در حالیکه اگر نیمه شب سخره راهم نمی دیدید با آن برخورد نمی کردید؛ آیا دلیل را میدانید؟

چون آن شخص از لحظه دیدن مانع، شروع به تلاش معکوس کرده که به آن مانع برخورد نکند واین تلاش او را مستقیما به سمت مانع هدایت می کند و او را زمین می زند. این همان مانعی است که هر نوجوانی در کنترل این خواسته درونی با آن برخورد می کند.

موضوع کنترل، کششی در جوان ایجاد می کند که خود را خوار و خفیف در مقابل غول بزرگی می بیند. بسیاری برای خواندن یک مقاله در این مورد (مثل همین مقاله) دچار نگرانی و تشویش می شوند و احساس می کنند جرات رویارویی با آن را ندارند و باور دارند قدرت مقابله با این کشش را از دست داده اند و شاید وقت مطالعه همین مقاله ضربان قلبشان به اندازه یک مسابقه دوی سرعت بالا برود.

گاهی جوان چنان دچار دوگانگی شخصیتی و روحیه تهاجمی می شود که در تنهایی به خود حمله می کند و در این مبارزه خود را شکست می دهد و به خودارضایی روی می آورد. آیا می دانید خودارضایی یک شکاف عمیق در روح فرد ایجاد می کند؟ چون "در لحظه" فرد با دو احساس روبروست از یک طرف مهاجم است و از طرف دیگر قربانی.

آیا با تبعات این بیماری آشنا هستید؟

از لحظه شروع به این کار که فرد اعتماد به نفس خود را از دست می دهد تا زمانی که معتاد به این کار می شود امکان ابتلا به انواع و اقسام بیماریهای روانی را دارد و از نظر جسمی نیر صدمات زیادی بر او وارد می شود. آیا می دانید سالانه چند هزار نفر در کشور ما به علت این عارضه دست به خودکشی میزنند؟

و در نهایت مظلومی قربانی علم نیاموخته خود می شوند؟

براستی چرا حتی بزرگترهای ما هم که مویی سپید کرده اند جرات ابراز یک گفتگوی ساده و سالم و بدون تحریک را دراین باره ندارند؟

چرا گاه در اماکن عمومی پیرمردهایی را می بینیم که به چشم چرانی مبتلا هستند؟

چرا بسیاری از ما وسواس داریم هر بانویی از کنارمان عبور کند حتما باید صورت او را برانداز کنیم؟

اگر واقعا این دشمن اینقدر بزرگ است که پیرمردها و پیرزنان هم نتوانسته اند آنرا شکست بدهند، چگونه ما انتظار داریم بتوانیم آنرا شکست دهیم؟

اصلا چرا خدا باید درون ما دشمنی با این عظمت قرار بدهد که ما همواره با او در جنگ باشیم و معمولا نتوانیم او را شکست بدهیم. آیا این بیشتر به تنبیه شبیه نیست تا یک مبارزه؟

واقعیت این است که اگر در حال مرتاضی که ریاضت می کشد یا عاشقی که مدت مدیدی از عشق خود بدور بوده کمی درنگ کنید می بینید هر انسان معمولی می تواند بدون توجه به این نیاز مدتهای طولانی زندگی کند؟

البته منظورم کشتن این حس درون خود نیست بلکه می توان آنرا به "خوابیدن این احساس" تشبیه کرد چون می بینید که همان عاشق با نزدیک شدن معشوق خود دوباره نیروی خود را باز می یابد؟ اما آیا واقعا می توان این نیروی عظیم را به راحتی مدیریت کرد تا مدتی طولانی از دست او راحت بود؟

باید بدانید که این نیرو اینقدرها هم بزرگ نیست، بلکه ما خودمان آنرا با همین مبارزه منفی (قانون اثر معکوس) پرورش داده ایم و توانسته ایم یک مارمولک کوچک را تا حد یک تمساح رشد دهیم!

و اکثرا هم خساراتی در این بین به بدنه انسانیت وارد کرده ایم. انحرافات جنسی عموما از همین مبارزه غلط  ناشی شده است و ما در این زمینه با این همه پیشرفت به جایی رسیده ایم که واقعا نشان می دهد از انسانیت به دور افتاده ایم.

واضح است که انسان متمدن به واسطه علمش فقط در  جهت انسانیت پیشرفت نکرده، بلکه در همه جهات پیشرفت داشته است. پدیده حیوان دوستی یا همجنسبازی مانند بمب اتم یا "هنر دروغگویی" از دستاوردهای همین پیشروی های غلط است که ما را گاه از دنیای حیوانیت نیز پست تر کرده است.

در بعضی جوامع بجای تغییر و درمان همجنس گرایی این پدیده مضر را به رسمیت شناخته اند (مانند سیگار کشیدن). چون معمولا پاک کردن صورت مساله راحت تر از حل آن است.

خوب خوشبختانه همه ما در مقابل این غول بی شاخ و دم شکست را نپذیرفته ایم و به انحطاط و انحراف اخلاقی کشیده نشده ایم اما آیا می دانید چقدر برای این مبارزه هزینه کرده ایم؟

با این سیستم تدافعی که در نوجوان ایجاد می شود و هر روز این نیرو قویتر می شود حتی اگر شکست کامل را نپذیریم باز هم زیان هنگفتی برای ما دارد؛ چرا که معمولا بیش از 90% فکر و ذهن جوانان و نوجوانان به درگیری با این موضوع اختصاص می یابد. فکر و تخیلی که سرمایه اصلی جوانی در زندگی است یعنی همان نیرویی که باید صرف خلاقیت و ساختن آینده بشود به فکر کردن به این موضوع اختصاص می یابد. در نوع محترمانه تر آن، اندیشه ازدواج مشکل اصلی جوان و نوجوان می شود بطوری که کیفیت آن نیز قربانی وجودش می شود.

و بسیار می بینیم با هر دختر خانم مجردی در هر موقعیت و هر حالتی و در هر موردی صحبت می کنیم اولین سوالاتش برای این است که ببیند گزینه مناسبی برای ازدواج هستید یا خیر؟! آیا واقعا در فرهنگ دخترانه، انسانها به دو دسته اصلی تقسیم می شوند: 1- گزینه های ازدواج 2- دیگران.

لازم نیست این موضوع را بیشتر توضیح دهم وگرنه به واقعیت های عجیبی می رسیم. مثلا گاه در جامعه با دخترانی روبرو میشویم که بیشتر از مادر بزرگشان تجربه رابطه جنسی دارند اما هنوز باکره اند! این نتیجه فرهنگ غلط نیست؟

حالا بیایید به این سوال صادقانه پاسخ بگوییم

وقتی کسی که توانسته جسم خود را از این میل درونی پاک نگه دارد و در عوض تمام فکر و روح خود را در آن غرق کند و تخیلی که باید برای خلاقیت از آن استفاده شود فقط به ساختن و تماشای فیلمهای "پورنو" اختصاص داده آیا موفق بوده؟ پس به گمان شما راه حل چیست؟

خوب بیایید نزدیکترین راه حل یعنی ازدواج را بررسی کنیم

بزرگان و خیرین نیز همواره به ازدواج توصیه می کنند و سفارش می کنند ازدواج را ساده بگیرید، اما آیا ما برای رفع این نیاز ازدواج می کنیم یا برای تعالی روح؟ آیا ما با این کار ازدواج را هم مانند این میل درونی به خفت نکشیده ایم؟

وقتی ازدواج را راه صحیح ارضای این حس درونی دانستیم در واقع از عظمت ازدواج هر چه بیشتر کم کرده ایم.

چه بسا دو انسان را به رابطه جدیدی وادار کرده ایم که این جنگ درونی به بیرون هم سرایت کند و دو نفری که شاید هیچ وجه مشترکی با هم ندارند مجبور باشند مابقی عمر خود را با هم سپری کنند و در این میان روح این دو انسان مانند دو پرنده که با طنابی به هم بسته شده اند هرگز به فکر پرواز هم نمی افتد و حتما موافقید که این بدترین اسارتی است که بشر تجربه می کند. البته بازهم تصادفا ممکن است این دو نفر برای هم مناسب باشند و ازدواجشان آنها را به تعالی برساند، که آرزوی همه ماست... اما احتمال این تصادف چقدر است؟ و اگر این تصادف هم روی بدهد با مانع بعدی روبرو می شوند!

مانع بعدی این است که دو نفری که در مورد این نوع رابطه هیچ آموزشی ندیده اند می بایست باهم مراوده کنند.

مراوده ای که به علت ناشی گری گاه به تجاوز می ماند آن هم تجاوزی با مجوز قانونی! و نتیجه این ارتباطات اینکه طبق آمار بیش از 95%  عصبیت ها و ناراحتی های بانوان مملکت از شکل غلط رابطه زناشویی اش با همسر سرچشمه گرفته و چه بسا ممکن است در سن 70 سالگی، زمانی که تمام زندگی را به فضاحت کشید و با همان اضطراب درونی فرزندانی عصبی و بی ایمان به جامعه تحویل داد متوجه شود سرچشمه از کجا بوده و شاید هم هرگز متوجه نشود همه ناراحتیهایش از عدم توفیق در این ارتباط  بوجود آمده و این صدمه ایست که اکثر زنان از این رابطه می خورند و معمولا مردان دچار این بیماریهای روحی و اخلاقی نمی شوند و می توانند از این بابت خوشحال باشند. اما این فقط یک روی سکه است، روی دیگر این است که سهم مردان از این رابطه به عوض سیراب شدن جسمشان این است که روحشان گرسنه تر شده و گرایش بیشتری به این موضوع پیدا می کنند. مردانی که صبح زفاف به "شریک جنسی" دیگری می اندیشند و دیده می شود که بعد از ازدواج نیازمندانه تر به جنس مخالف نگاه می کنند!

گروهی از مردان لذت کافی را در افزایش زمان ارتباط جستجو می کنند و به دنبال خرید اسپری و قرص و ... می روند تا زمان لذت بردن را افزایش دهند. اگر واقعا نیاز دارید زمان بیشتری را به این رابطه اختصاص دهید من دو تکنیک ساده از مدلهای متافیزیک و هیپنوتیزم برای افزایش زمان رابطه میگویم:

1- هنگام رابطه تمرکز خود را به نقطه وسط پیشانی در بین دو ابرو منتقل کنید اگر بتوانید خوب تمرکز کنید می توانید زمان انزال را ساعتی به تاخیر بیندازید.

2- نفس خود را در طول رابطه کنترل کنید تا عمیق و طولانی بماند و اجازه ندهید به نفس زدن بفتید. این کار شما را به یک "ابر مرد" شبیه می کند.

این روشها برای درمان ضعف جسمانی مناسب است اما اگر روزی  4 ساعت هم به این رفتار ادامه بدهید روح شما سیر نخواهد شد حتی ممکن است نسبت به کل موضوع هم منزوی بشوید.

اما هرگز فکر نکنید وقتی غذای سر آشپز بی کیفیت است می توان ضعف آنرا با افزایش کمیت جبران کرد.

گروه دیگر هم نوع غذا را تعویض می کنند، چون لذت را درجای دیگر جستجو می کنند و البته خوشحالند که مردان می توانند به داشتن همسران متعدد فکر کنند! این همان موضوعی است که از دید بانوان به بی وفایی و تنوع طلبی ذاتی مردانه مربوط می شود و البته تاریخ هم اسناد کافی در اختیار این تفکرات زنانه قرار می دهد. در حالیکه اگر مشکل این مردان درک گردد، این باورها هم از بین می رود.

این مردان سرگشته را می توان به کوهنوردانی که هنوز "واحد متر" را کشف نکرده اند تشبیه کرد.

این کوه نوردان بجای آنکه سعی کنند به عمق رابطه خود قناع بخشند، مشکل را می خواهند با فتح کوه های دیگر که چه بسا تپه های کوچکتری هستند حل کنند، اما مسلما روح یک کوهنورد هرگز با فتح تپه های کوچک آرام نمی شود.

اگر فتح  تپه های خاکی را موفقیت یک کوهنورد بدانیم پس همه ما ورزشکار و کوه نوردیم (حتی با قد 160 سانتی متر و وزن 120 کیلوگرم).

در حالیکه یک نقاش هنرمند با دید اقتصادی نقاشی نمی کند و هرگز هنر خود را در تولید انبوه نقاشی ها نمی داند. او بجای اینکه هر شب یک نقاشی بکشد تمام تلاشش را معطوف به  یک اثر جاودانه  می کند.

اگر فکر می کنید شما از این قائده مستثنی هستید همین الان خواهش می کنم به  نقطه اوج این ارتباط  فکر کنید .... و بگویید نقطه اوج آن کجاست؟

می توانید از هر منبعی که می خواهید کمک بگیرید، به اینترنت سربزنید و مقاله های علمی مربوط به این مبحث را که متخصصین علمی آن را نوشته اند بخوانید؟

آیا غیر از این است که همه لحظه انزال را نقطه اوج این رابطه می دانند؟

آیا همین پاسخ شما نشان نمی دهد که شما این رابطه را یک رابطه جسمانی می بینید؟ وگرنه حتما بیاد می آوردید که یک عاشق ترجیح می دهد به عکس محبوبش نگاه کند تا با غریبه ای هم آغوش باشد، چرا؟ چون در ذهن او نگاه کردن به عکس معشوق لذت بخش تر از هم خوابی با زیباترین زن دنیاست. پس یک نگاه می تواند از عمیق ترین لحظه ای که اشاره کردیم لذت بخش تر باشد.

آیا آن نقطه اوج در یک تپه با دامنه پست این کوه قابل مقایسه است؟

این رابطه نه برای فتح تپه ها، که برای فتح قله است. برای درک عشق است نه برای ساختن حرمسرا؛

آری عشق وقتی با این رابطه توأمان باشد روح انسان را نیز مانند جسمش سیراب می کند و این لذتی مانند فتح یک قله دارد که اصلا با بالا رفتن از یک تپه خاکی قابل مقایسه نیست.

حالا حتما می ویید عشق در ورای این رابطه است اما چگونه جوان میتواند به آن دست یابد هنگامی که دائم باید از دست این تمساح فرار کند؟ پس راه حل کجاست؟

 

3- آزادی بی قید وشرط

عده ای ازجامعه شناسان می گویند برای رویارویی با این مشکل باید دیدگاه خود را تغییر دهیم تا مانع رشد این مارمولک و تبدیلش به تمساح بزرگ شویم. آنان توصیه می کنند بهتر است از ابتدا با این پدیده به نوع دیگری برخورد کنیم، فرزندانمان را عادت دهیم از کودکی همدیگر را عریان ببینند و در محیط این چنینی دیگر پسر نوجوان با دیدن تار موی خانم 60 ساله حالش منقلب نمی شود. او وقتی آزادانه بتواند هر زمان که دلش خواست نزدیکی داشته باشد دیگر فکر و ذهنش مملو از این موضوع نمی شود و می تواند از قوه خلاقه خود به نحو احسن استفاده کند و دچار جنگ های درونی نمی شود.

خوب خوشبختانه می بینید که غربی ها از زمان "فروید" هیپنوتیزور بزرگ و  روانشناسی که "تئوری جنسیت" را در روانشناسی مطرح کرده این تحول فکری را در جوامع خود بوجود آورده اند و این ایده ها را به خوبی به اجرا در آورده اند و تا حد زیادی آزادی را به اجرا گذاشته اند و تقریبا نیمی از افراد جامعه هم بر خلاف سنتهای کهنشان حاضر شده اند چنین رفتار کنند. در این جوامع می بینیم روی هر مجله عکس یک زن برهنه است و نقطه عطف هر فیلم با هر موضوعی یک رابطه این چنینی در خود دارد و جامعه اشباع شده از پرداختن به این رابطه.

اما با این اوصاف دیگر دلیلی برای عقده ای شدن وجود ندارد و "مارموک" مورد نظر رشد جهشی نخواهد کرد. عموما جوانان غربی دائم در حال فرار از این کشش درونی نیستند و فکر و ذهن بازتری دارند و ازدواجها هم نه برای ارضای این میل که معمولا با عشق انجام می شود، زنان هم دچار افسردگی مزمن نیستند و مردان هم به حرمسرا فکرنمی کنند...!

این حرف عالمانه است اما آیا این جوامع مترقی مشکل خود را با این نیاز اولیه برطرف کرده اند؟

متاسفانه باید بگویم خیر. هنوز هم در این جوامع شاهدیم :

در هندوستان روسپی ها سندیکا دایر میکنند!!!

در دانمارک همجنس بازی قانونی می شود!!!

در ایتالیا سایتهای کودک آزاری پر رونق اند!!!

در آمریکا فیلمهای پورنو پر فروش اند!!!

مردم سوئد و سویس به رابطه جنسی گروهی علاقه وافری دارند!!!

و بیش از 95 درصد زنان چینی و روسی به همسرانشان خیانت می کنند!!!

و حتی گهگاه اخبار تکان دهنده ای در این خصوص مانند تجاوز پدر بلژیکی به دخترش هستیم!!!

آیا میدانید معنی این اخبار چیست؟

روسپیگری - همجنس بازی - کودک آزاری - فروش فیلمهای پورنو و بقیه موارد ذکر شده تماما نشان می دهد هنوز هم در این جوامع بسیاری از روشهای غلط ارضای میل جنسی استفاده می کنند.

به عبارت  ساده تر می توان گفت:

سرآغاز مشکل آنجاست که این رابطه را ارضای یک نیاز جسمی - سطحی و غیر معنوی  می دانیم ...

در حالی که باید آنرا عمیقتر نگاه کنیم.

 

4- و اما راه حل، معنویت

انسان هرگاه که در دنیای مادی به بن بست می رسد به معنویات روی می آورد. در این مورد نیز بهتر است پاسخ را در معنویات جستجو کنیم.

با رجوع به معنویات در می یابیم: این تصور که میل به جنس مخالف، یک غریزه حیوانی و دون پایه است اشتباهی است که "به غلط " رایج شده چرا که حکم ورود انسانهای بزرگ تاریخ به عرصه گیتی نه تنها یک کار حیوانی نیست بلکه عملی مقدس و ارزشمند است.

شاید اگر از ابتدا این نگرش را تصحیح کرده بودیم امروزه جهان پر بود از انسانهای متعالی نه معمولی!

به این آیه و حدیث توجه کنید:

1- قرآن مجید، سوره اسراء آیه 32: به زنا نزدیک نشوید که همانا زشتترین و بدترین راه است.

2- پیامبر می فرماید: هر مومنی با همسرش آمیزش نماید هفتاد هزار فرشته بالهایشان را برای آنها می گسترانند و رحمت خدا بر آنان نازل می شود. (مستدرک الوسائل ج 14 ص 154)

وقتی به آیات و روایات دقت کنید این سوال برایتان پیش می آید که اگر این "زنا" و "جماع" برطرف کردن یک نیاز جسمانی و سطحی و بی ارزش است پس چگونه است که یکی می تواند ما را این همه به جهنم و لعن خدا نزدیک کند و دیگری مقرب به بهشت و حب الهی نماید؟

ساده لوحانه است که فکر کنیم فقط بیان یک جمله ساده (خطبه عقد) بر یک عمل می تواند این قدر تاثیرگذار باشد. آیا ارضای یک غریزه حیوانی حتی از صحیح ترین حالت می تواند باعث قرب الهی بشود؟ اگر اینطور بود باید برای غذا خوردن هم چنین پاداشهایی می داشتیم.

در واقع اینگونه بیانات بزرگان اشاره به معنی عمیقی ورای این رابطه دارد. بزرگان می خواهند توجه ما را به روح رابطه جلب کنند. بیان خطبه عقد به معنی رضایت طرفین از این رابطه است که ما را به سمت روح عمل سوق می دهد تا ما بفهمیم این عمل یک عمل روحانی است نه فقط ارضای یک نیاز جسمانی. 

آنچه به این رابطه غنا می بخشد عشقی است که ما بین دو نفر وجود دارد. بجای تلاش به طولانی کردن زمان ارتباط و یا گزینش چند همسر باید به عمیق کردن رابطه احساسی خود با شریک زندگیمان باشیم.

وقتی رابطه ما با همسرمان رابطه ای عاشقانه باشد جماع ما نیز همچون فتح یک قله بلند، لذت بخش خواهد بود.

فراموش نکنید عشقی که تمام شعرای ما از آن دم می زنند و هدف خدا از خلقت آفرینش است همان الماسی است که در علم شیمی آنرا کربن خالص می شناسند و البته زغال هم کربن خالص است اما ارزش و زیبایی الماس را ندارد.

حال این ما هستیم که زغال رابطه جنسی را باید با چینش صحیح اتم هایش کنار هم به همان الماس زیبا و گرانبهای عشق تبدیل کنیم تا به وظیفه انسانی خود عمل کرده باشیم.

البته این نیمه موفقیت است؛ نیمه ای که گهگاه می بینید در کشورهای غربی نیز به آن رسیده اند و طبق آمار بیش از 90 درصد ازدواجها در کشورهای غربی با عشق صورت می گیرد اما طول مدت ازدواج در بسیاری از این کشورها معمولا به کمتر از 2 سال می رسد. آیا می دانید چرا؟ چون نیمه دیگر موفقیت در اجرای معکوس این ارتباط است.

چون انسانها با ازدواج روش تبدیل عشق به سکس را آموخته اند اما روش بازیافت آنرا نمی دانند و بعد از مدتی با هم بودن تمام عشق خود را هزینه کرده اند و دیگر عشقی به هم ندارند در حالیکه یک رابطه صحیح رابطه ایست که این دو احساس به یکدیگر بدل شوند و بی شک هر رابطه یکسویی  محکوم به فناست.  

ما باید از این رابطه عشق تولید کنیم تا عشق سراسر زندگی ما را پر کند و آنرا همچون چشمه ای پرآب  منتشر کنیم تا جهانی آکنده از عشق را بسازیم در حالی که عموما ما هرگز نمی آموزیم عشق را از این رابطه تولید کنیم. آیا می دانید راه انتشار عشق از این رابطه چیست؟


5- انتشار عشق

می خواهم اصول اولیه ای را برای تکمیل چرخه عشق و معاشقه برایتان بگویم اما ابتدا این پاراگراف را با دقت بخوانید:

<< توجه مان را به  حسی درونی معطوف می کنیم و روی این احساس تمرکز می کنیم تا در ما تقویت شود بعد در ادامه این روند، آنچنان در آن احساس غرق می شویم که از محیط پیرامون خود جدا شده و تمام فکر و ذهن ماخواستن می شود ... بعد به جایی می رسیم که باید انرژی متمرکز شده درون خود را رها کنیم وقتی انرژی خود را به درستی رها میکنیم ... لحظاتی از بُعد زمان و مکان خارج می شویم و نه خودمان را حس می کنیم و نه گذر زمان را ... به آرامشی عمیق می رسیم و رها و وانهاده هستیم معمولا حس می کنیم بهترین زمان برای خوابیدن است و معمولا این زمان  می خوابیم >>

در پاراگراف بالا به نظر شما مکانیزم چه عملی را شرح داده ام؟حتما گمان می کنید درمورد حوه اجرای این رابطه حرف می زنیم البته فقط درمورد یک حس خاص که همان ارضای نیروی جنسی باشد. حق با شماست اما در حالت کلی (نه یک حس خاص) این مکانیسم  هیپنوتیزم بود. لطفا یک بار دیگر  مکانیزم هیپنوتیزم را مطالعه کنید شاید تعجب کنید که این دو عمل کاملا متفاوت مکانیزمی شبیه به هم دارند اما میخواهم بدانید این رابطه در واقع یک حالت هیپنوتیزم است حالتی که انسان ها بدون هیچگونه آموزشی مبادرت به انجام آن می کنند. در واقع شبیه همین کار را ما برای رسیدن به اهداف و آرزوهای مختلف خود در زندگی با حواس گوناگون با هیپنوتیزم انجام می دهیم.

حال که متوجه ارتباط هیپنوتیزم و این رابطه شدید می خواهم به شما به عنوان یک مدرس بگویم چگونه می توانید هیپنوتیزمتان را عمیقتر کنید و علاوه بر لذت عمیق بتوانید از آن برای رسیدن به اهداف والاتری نیز کمک بگیرید.

چون جالب است بدانید در این رابطه نیز همچون هیپنوتیزم می توان با کیهان تله پاتی کرد و افکار را منتشرنمود! شاید برایتان عجیب باشد اما اگر از نحوه اجرای عمل آگاهی بیابید حتما تاثیر به سزایی در روند زندگی شما می گذارد تا حداقل از این به بعد افکار مثبت خود را منتشر کنید نه افکار منفی خود را.

در هیپنوتیزم وقتی به مرحله ای می رسیم که روح از بدنمان خارج می شود و حس می کنیم که دیگر در قید و بند زمان و مکان نیستیم و بدن خود را احساس نمی کنیم در واقع امواج فکری خود را در جهان منتشر می کنیم گویی خواسته های خود را چون نامه ای به دست سرنوشت می دهیم که او برای ما آنرا اجرا کند و در این رابطه نیز اگر با روشی صحیح به انزال برسیم دقیقا این حالت رخ می دهد که دقایقی حس می کنیم از زمان و بدن خود وارهیده ایم.

چه در هیپنوتیزم و چه در این رابطه رسیدن به اوج لذت با ترشح اندروفین در مغز همراه است. ماده ای مانند مرفین که در مغز ترشح می شود و آرامش عمیقی به ما می دهد و موجب می شود که زمانی هر چند کوتاه در اوج لذت باشیم و از بعد زمان و قید جسم رهایی یابیم و گویی افکار ما می ایستند و این لحظه همان لحظه انتشار احساسات ماست. درحالت هیپنوتیزم ما خواسته های خود را به کیهان در این لحظه سفارش می دهیم (اصطلاحا "تله پاتی" می کنیم) ولی عموم مردم در این رابطه نمی دانند چه اتفاق مهمی را ناخواسته انجام می دهند. آیا می دانید در این ارتباط نیز شما به جهان احساسی را سفارش می دهید تا آن احساس را در زندگی شما جاری کند؟

حتما می خواهید بدانید چه حسی را به کیهان سفارش می دهید؟ پاسخ ساده است: همان حسی را که قبل از شروع رابطه داشته اید.

حالا بیایید رفتار خود را بررسی کنید، آیا شما هم گاهی برای خلاصی از افکار منفی به رختخواب رفته اید؟

آیا افرادی را دیده اید که از عصبانیت سر دیگران فریاد می زنند یا با مشت روی میز می کویند یا چیزی را می شکنند؟

آیا در این موارد چیزی جز خسارت و خشم فروخورده که فقط موجب بیماری و سکته می شود چیزی بدست می آورند؟

پس مطمئن باشید اگر با همین احساس هم به این ارتباط دست بزنند همین نتیجه را می گیرند. این همان روحیه تجاوز است نه معاشقه! چون در این حالت در زندگی خود یک موج منفی قدرتمند را منتشر می کنند، موجی که مانند آرزو به سمت آنان باز می گردد.

در حالی که کسی که با شادی و شوق به آغوش همسرش می رود شادی و شوق را در جهان روحانی خود منتشرمی کند.

و اگر فرزندی را در این زمان از خدا طلب کرده باشد فرزندی شاد و خوشحال به جهان دعوت خواهد شد و آیا می دانید افرادی که  در زندگی خود را خوشبخت می دانند همان نوزادانی هستند که با روحیه شاد و  خوشنود چشم به جهان می گشایند؟!

حال که به ارزش این رابطه پی بردید و آموختید چگونه بدون یادگیری تله پاتی می توانید در زندگی مشترکتان آنرا اجرا نمائید نکاتی را برای عمیق تر کردن این ارتباط و اجرای بهتر آن به شما می گویم تا بتوانید توسط این ارتباط زندگی خود را متحول کنید.

1- بجای آنکه این رابطه را یک رابطه پست بنامیم بیایید از این پس به این رابطه به دید یک رابطه مقدس نگاه کنیم وگرنه ذهن ما اجازه نمی دهد از آن برای رسیدن به اهداف مقدس (مانند تولد یک فرزند نیک) استفاده شود. همانطور که بزرگان دین سفارش کرده اند با نیت قرب الی الله با همسر خود بیامیزید تا به احدیت نزدیکتر شوید.

2- هاله سفیدی که دو انسان عاشق را در هنگام معاشقه در بر می گیرد به این علت است که دراین رابطه هر نفر یک بال برای پرواز روح دارد و پرواز زمانی اتفاق می افتد که همسر خود را همانند یک قدیسه ببینید و  همواره به او احترام بگذارید چون احترام عشق را ایجاد میکند.

3- اگر در نهایت آرامش و شادابی به بستر بروید آرامش و شادابی را به زندگی خود فراخوانده اید و اگر با خستگی و ناراحتی پا پیش بگذارید منتظر وفور خستگی وکسالت در سراسر زندگی خود باید باشید.

4- برای اینکه تمام قوای طرفین بکار گرفته شود به تمام وجود همسرتان عشق بوزید. قبل ازشروع این رابطه باید ذهن و فکر خود و همسرتان از هر دقدقه ای تهی گردد و به هر طریق ممکن شادی و شعف را در یکدیگر ایجاد نمائید.

5- نیروی روحی انسان در تمام سطح بدن گسترده شده و آرامش و شادی نیز باید در تمام سطح بدن گسترده شود پس در این رابطه نیز به تک تک نقاط بدن هم توجه کنید (نه فقط محدوده ای خاص) تا لذت فراوانی تولید نموده و موج قویتری را در جهان منتشر سازید.

6- روح انسان آرام آرام تغییر می کند پس برای اینکه روحتان همچون جسمتان راضی شود و فردا تشنه نگاه به نامحرم نشوید باید توجهتان را لحظه به لحظه افزایش دهید نه بطور ناگهانی.

7- باید بدانید که معاشقه با خودارضایی یک تفاوت اساسی دارد. روح عمل خودارضایی خودخواهی است در حالیکه عشق پاسخی است به حس دگرخواهی انسان. یعنی اینکه شما و همسرتان باید همدیگر را هیپنوتیزه کنید و به ارضای کامل برسانید نه اینکه هر یک در تلاش باشید که خود را به لذت برسانید. و این خلاف مردانگی است که فقط به رضایت خود بیندیشیم و همسر خود را ناراضی نگه داریم.

چه بسیار مردان معتقد و مومنی که درتمام عمر خود ریالی از حق دیگران پایمال نکرده اند اما این حق مسلم همسر خود را نادیده انگاشته اند و نسبت به آن ناآگاهند.

رعایت نکات بالا موجب می شود عشق سراسر زندگی شما را در خود بپوشاند و ایمان می آورید به اینکه لذت همخوابی با معشوق دهها برابر لذت همخوابی با زیباترین زنان جهان است. دیگر تمهیدات لازم را با توجه به روحیه طرفین رابطه حتما خودتان کشف کنید  و عشق را در یکدیکر بیشتر کنید.

دراین صورت چرخه عشق و معاشقه همواره در جریان خواهد بود و لذت زندگی شما ابدی خواهد شد.

حال که  آموختیم چگونه به جای بالا رفتن از تپه ها به قله کوهها دست بیابیم بد نیست به پرواز هم اشاره کنیم.

 

6- ولادت یک انسان برتر

بدون شک تولد یک انسان ذیشعور عجیب ترین پدیده خلقت است. چون این شکافت اتم نیست که در نهایت یک پدیده پیچیده جهان مادی باشد بلکه این عمل دعوت از یک انسان با روح والاست در زمین.

آیا فکر می کنید تولد این انسانها تصادفی است و از حیطه اختیارات ما خارج است؟

متافیزیک می گوید هر انسانی می تواند گواه خلق یک انسان برتر را بدهد و هر فرد معمولی می تواند پدر یا مادر یک انسان برتر مانند مولانا یا حافظ باشد.

آیا تا به حال به این موضوع اندیشیده اید که والدین انسانی باشید که افتخاری بر جهانیان باشد؟ آیا خود را سزاوار چنین فرزندی می بینید؟

برخلاف انتظاری که علم ژنتیک از انسان دارد روانشناسی ثابت کرده فرزندان مومن و آزاده نه از والدین مومن که از والدین عاشق به دنیا می آیند و با رعایت نکات بالا و ایجاد عشق بین خودمان و همسرمان می توانیم منتظر تولد فرزندان مومن و خدا دوستی باشیم و در عایدی جهان سهم بیشتری داشته باشیم.

بسیاری از دوستان می پرسند آیا واقعا نوزاد درون شکم مادر هم تلقین پذیر است و می توان تربیتش را از درون شکم مادر شروع کرد؟

در پاسخ این سوال می گویم نه تنها این واقعیت وجود دارد که می توانید فرزندتان را درون شکم مادر هم تربیت کنید بلکه می توانید گامی جلوتر بردارید و بیاموزید چگونه فرزندان نابغه بدنیا دعوت کنید. این همان هدف ماورائی از ایجاد این رابطه است.

برای رسیدن به این هدف علاوه بر رعایت نکاتی که پیش تر بیان شد به نکات زیر هم عنایت داشته باشید: 

1-    از مدتها قبل به تزکیه نفس بپردازید تا آرامشی عمیق سراسر وجودتان را بگیرید.

2-    زمان خاصی را برای اجرای هدف خود و رسیدن به خواسته خود انتخاب کنید تا روحتان آماده شود.

3-    از مدتها قبل به اولیای خدا فکر کنید و آنها را بیاد بیاورید تا فرزندتان شبیه ترین به آنها باشد.

4-    در هنگام نزدیکی از هر لحاظ خود و همسرتان در آرامش مطلق به سر ببرید.

5-    در حین رابطه تمام توجه خود را معطوف به لحظه استثنایی خلق یک روح بزرگ کنید.

6-    این رابطه را یک عبادت ببینید و از خدا برای خود و همسرتان طلب کمک کنید.

7-    در هنگام معاشرت تمام شرایط یک مراسم معنوی و روحانی  را مهیا کنید.

 

7- حرف آخر، هیپنوتیزم

علاوه بر مورد مهم و موثر فوق الذکر، خودهیپنوتیزم می تواند در تمام زمینه های مربوط به روشهای نارست ارتباطی به یاری شما بیاید. خود هیپنوتیزم به علت ماهیت آن که درمانی است که توسط خودتان روی خودتان انجام می شود و هیچ شخص دیگری از آن مطلع نمی گردد، پسندیده ترین روش درمانی در بین اقشار مختلف جامعه است که با مشکلات اینچنینی دست به گریبانند.

با آموختن خودهیپنوتیزم، روش مدیریت صحیح را در دوران مجردی بیاموزید تا علاوه بر منع رشد فزاینده این نیروی درونتان، مانع از انحراف ذهن و فکرتان بشوید و از روشهای غلط ارضاء پرهیز نمائید.

با خودهیپنوتیزم با روحتان ارتباط برقرار کنید و نیازهای روحی خود را بشناسید تا نگاهتان به این رابطه و اعمال دیگرتان یک نگاه معنوی باشد. 

اگر تاکنون از روشهای غلط برای ارضای خود استفاده می کردید و به روح و جسم خود صدمه زده اید با هیپنوتیزم یک دگردیسی درون خودتان ایجاد نمائید.

اگر  تجاوزی در زندگی شما رخ داده با خودهیپنوتیزم تبعات منفی آن را از روح خود پاک کنید.

اگر احساس می کنید نیروی جنسی شما تحلیل رفته و یا بطور کل آنرا از دست داده اید با خودهیپنوتیزم انرا بازیابید.

اگر نسبت به شریک زندگی خود سرد مزاج شده اید و یا تحریک پذیری خود را از دست داده اید با خودهیپنوتیزم آنرا تقویت نمائید.

اگر خاطرات بدی مانند قربانی شدن یا به استضعاف کشیده شدن را در زندگی خود دارید با خودهپینوتیزم خودتان را درمان کنید و خاطرات بد را از ذهن خود پاک کنید.

اگر خود را همجنس باز شناخته اید بدانید با خودهیپنوتزم می توانید باورهای خود را تغییر دهید و هورمونهای غیر فعال خود را فعال کرده و احساسات جدید را جایگزین احساسات قبلی از هورمونهای فعال خود کنید تا در مسیری مطمئنتر به زندگی ادامه دهید.

و مطلع باشید هرنوع بیماری مقاربتی را که عامل اندامی نداشته باشد خودتان با خودهیپنوتیزم می توانید درمان کنی

نظرات 1 + ارسال نظر
فرشاد چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 04:03 ب.ظ

با سلام. چگونه همجنس ..زی با هیپنوتیزم درمان می شود؟

سلام برشما در صورتی که هورمون های بدن اختلال خاصی نداشته باشن به سادگی در 4 جلسه تقریبا درمان میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد